کد مطلب:327656 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:593

بازگشت نخبگان بابی و ازلی از بابیت
ملا عبدالخالق یزدی (شاگرد و میزبان شیخ احمد احسایی در یزد، و از روحانیان شاخص مقیم مشهد در زمان ظهور باب) از جمله كسانی بود كه بر اثر تعریف های ملا حسین بشرویه ای (از پیروان مشهور علی محمد باب، و رهبر غائله ی بابیان در قلعه ی شیخ طبرسی مازندران) به باب گروید [1] و مقامش در میان بابیان بدان پایه بود كه باب در پیغام مكتوبش به محمدشاه قاجار، ملا عبدالخالق را برای گفت و گو با شاه و اثبات بابیت خویش معرفی كرد. [2] اما، به تصریح منابع بابی و بهائی، همین ملا عبدالخالق زمانی كه فهمید باب، پا را از ادعای «بابیت» امام عصر (عج) فراتر نهاده و مدعی «قائمیت» شده است، از بابیت برگشت و با آن مخالفت كرد و جمعی از بابیان نیز، به تبعیت از او، از متابعت باب روی برگرداندند. [3] .

فرد دیگری كه با اغوای ملاحسین بشرویه ای به باب گروید، ملا محمد تقی هراتی بود، كه خود (و برادرش) از بزرگان بابیه بودند، اما او نیز (به نوشته ی اعتضادالسلطنه، رئیس دارالفنون و وزیر علوم در عهد ناصرالدین شاه) بعدها از بابیت برگشت و از عمل خویش اظهار ندامت كرد. [4] .

در مورد خود ملا حسین بشرویه ای نیز وجود پاره ای قرائن و شواهد، این حدس را تقویت می كند كه اگر بشرویه ای نیز از بحران خونین جنگ و گریز با قوای دولتی در قلعه ی طبرسی جان به در می برد و دعاوی تازه ی علی محمد باب (قائمیت و رسالت و...) را می شنید، همچون دوستانش (عبدالخالق و هراتی) از باب و بابیت می برید. اهتمام بشرویه ای (در قلعه ی شیخ طبرسی) بر رعایت احكام و مقررات اسلامی و ترویج تعالیم آن، یورش های نظامی او و یارانش به قوای دولتی با شعار «یا صاحب الزمان»، و از همه مهم تر، اظهار مخالفت جدی و قاطعش با اعلام الغای اسلام توسط قره العین و حسینعلی بهاء در دشت بدشت [5] و تصریح به اینكه: «اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر كیفر می نمودم»، [6] از جمله ی این قرائن و شواهدند.

به نكته ای مهم و در خور ملاحظه در این زمینه توجه می دهیم: آن گونه كه در فوق آمد، ایمان عبدالخالق یزدی به شخص باب، ناشی از تبلیغات ملا حسین بشرویه ای بود و عبدالخالق، زمانی كه از ادعای تازه ی باب مبنی بر «قائمیت» مطلع شد، باب را شدیدا طرد كرد. از انضمام این دو مطلب مسلم تاریخی، به روشنی برمی آید كه بشرویه ای، نزد عبدالخالق، فقط از «بابیت» علی محمد شیرازی، و اینكه او «باب» و دروازه ی علم ائمه اطهار و حضرت بقیه الله (عج) است، سخن گفته بود و نه چیزی بیشتر. زیرا، در غیر این صورت، اگر عبدالخالق می فهمید علی محمد دعاوی بالاتری دارد، از همان آغاز از او كناره می گرفت (چنان كه در آثار اولیه ی باب نظیر تفسیر سوره ی یوسف نیز به كرات دیده می شود كه رهبر بابیان، صریحا از حضرت محمد بن الحسن العسكری به عنوان آخرین امام معصوم یاد كرده و خود را فقط فردی بسته و پیوسته به ایشان، و فدایی راه او، قلمداد كرده است). [7] نكات فوق، منضم به قرائنی چون مخالفت بشرویه ای با سناریو الغای اسلام توسط جمعی از سران بابیه در بدشت، این گمانه را قویا دامن می زند كه خود بشرویه ای نیز (كه از جانب علی محمد، عنوان «باب الباب» گرفته بود) علی محمد شیرازی را فردی فراتر از «باب» و نایب خاص امام عصر (عج) نمی انگاشت و در واقع، آن همه جان بازی های دلیرانه ی وی و یارانش در برابر قوای دولتی در قلعه ی شیخ طبرسی مازندران (كه بابیان و بهائیان، بدان افتخار می كنند و برای «مظلوم نمایی» و مهم تر از آن، برای اثبات «حقانیت! دین تراشی ها»ی خود از آن، بهره وافر می برند) نه در راه مسلك بابیت (به معنای آیینی «جدا از اسلام و در تقابل با آن»)، بلكه در راه امام زمان، معهود شیعیان (حضرت حجه ابن الحسن العسكری)، انجام شد و علی محمد شیرازی در این میان، فقط به عنوان «نایب خاص» آن حضرت مطرح بود و نه چیزی بیشتر.

میرزا یحیی دولت آبادی، كسی است كه یحیی صبح ازل (برادر و رقیب سرسخت حسینعلی بهاء، و جانشین رسمی باب) وی را به جانشینی خود و ریاست بر بابیان (شاخه ی ازلی) برگزید. اما به گزارش شاهدان عینی، یحیی دولت آبادی از بابیت برگشت و ازلیان را به متابعت از آیین شیعیان فراخواند و با این كار، در واقع، بر پیشانی فرقه ی ازلی، مهر بطلان و پایان زد. [8] دولت آبادی طی مقاله ای در روزنامه ی فارسی زبان چهره نما (چاپ مصر) نیز از آیین باب تبری جست و به قول عباس افندی (پیشوای بهائیان) خود را «عاری و بری» از علی محمد باب شمرد. [9] .


[1] رك: فاضل مازندراني، ظهور الحق، ج 3، صص 171 - 172؛ اعتضاد السلطنه، فتنه باب، تعليقات عبدالحسين نوايي، ص 35.

[2] رك: ابوالقاسم افنان، عهد اعلي...، ص 303.

[3] فاضل مازندراني، همان، صص 173 - 174.

[4] اعتضاد السلطنه، همان، ص 34.

[5] رك: عبدالحسين آواره، رك: الكواكب الدريه، ج 1، صص 129 و 130.

[6] فاضل مازندراني، همان، ج 3، صص 109 - 110.

[7] براي عبارات باب در اين زمينه، بنگريد به: فاضل مازندراني (مبلغ و نويسنده ي مشهور بهائي)، اسرارالآثار، ج 5، صص 368 - 370؛ و نيز بحث ممتع مرحوم سيد محمد باقر نجفي در كتاب «بهائيان»، ص 163 و 185 به بعد.

[8] رك: حسين مكي، زندگي ميرزا تقي خان امير كبير، تهران، انتشارات ايران، چ 1366، 9، صص 360 - 362؛ اظهارات غلامرضا آگاه. و نيز: فاضل مازندراني، همان، صص 362 - 363؛ ابوالقاسم افنان، همان، ص 505.

[9] فاضل مازندراني، همان، صص 362 - 363.